:)))
فارغ ز غوغـــای ایـــن مردمـــان،
دستـــانم را محکمتـــر بگیـــر
محکم بغل بگیر مرا
بگذار من هم
محکمتر ببوسمت
تا به همه بگویم
او جان من و
یار من و
مال من است...
بگذار دوباره در این شهر
طنین انداز شود
آواز رسواییمان...!
کم کم داره میگذره و بالاخره دارم تموم شدن این روزا رو میبینم...
انگاری داره میگذره بالاخره... ♩♬♫
+روز معلم و بهت تبریک بگم یا بزارم واسه 3سال دیگه؟؟:))
نباید به فکر آمدن روزهای خوب باشیم
باید به فکر ساختن روزهای خوب باشیم
آرزو میکنم
بهترین معمار سال جدیدتان باشید
میدونی برا چی؟
برا شبایی که تا صبح حرف می زدیم بدون هیچ نگرانی
بدون هیچ فکر اضافه
فرداش هردوتامون تو کلاس میخوابیدیم
یادمه یه چند ماه کامل پشت سر هم من شنبه هارو خواب بودم توکلاس😂😂
هی میگفتی صدای تیک تاک ساعتت میاد
آخرشم بخاطر تو کلا اون ساعتو از اتاقم برداشت
چقدر حرفای خوب خوب داشتیم اون موقع ها :))
اولین باری که صداتو شنیدم از پشت گوشی و تا صب حرف زدیم این_پست
یادش بخیر😓
+چطوری دلم میومد این همه خاطره رو پاک کنم آخه...
من آنقدر
امروز و فردا های نیامده را دیده ام
که دیگر هیچ وعده ی بی سرانجامی
خواب و خیال آرزوهایم با تورا
آشفته نمیکند
در اینجا
از بی تو بودن
از درد دوری
از گشتن به دنبال تو
به مرز بی تفاوتی ها رسیده ام
دلم را دیگر هیچ نمی لرزاند
در من دلهره ها
در من ترس
در من احساس مرده
این روزها بیخیال بیخیال شده ام
منتظرم دنیا تمام شود...
ببین مهربونم...
رنگ دوست داشتن من...
رنگ غش و ضعف های هفده سالگی نیست...
یاتندی تب عشق های هجده سالگی...
رنگ دوست داشتن من...
کسلی عصرای چهل سالگیه...
که بی حوصله جلوی تلوزیون می نشینی...
رنگ دوست داشتن من همون چای قند پهلوییه که برات میریزم
وچند خط شاملویی که برات میخونم...
رنگ دوست داشتن من
فرق داره با آدم های این دوره زمونه ...
رفتنی نیست!!
پریدنی نیست!!
مال یه روز دو روز نیست!!
رنگ دوست داشتن من...
روزای غمگین بازنشستگیه...
تق تق عصای شصت سالگیه...
مهربون...
رنگ دوست داشتن من...
رنگ موندنه...
رنگ به پای هم پیر شدنه...